[شماره 76]

من به خودم رسیدم بخاطر روحیه خودم

بقیه اینطورین که وای چقدر خوشکل شدی خاک تو سرش

واقعا ارزشتو نداشت

و من

برام مهم نیست

نه اون و نه اینکه بقیه چی میگن

امروز الف نیومده و من تو دانشگاه تنهام

از این بابت ناراحتم؟

خیر

خیلیم خوشحالم

قراره یه روز کامل رو تنها باشم

تنهایی برم بازار

قدم بزنم

و از تنهاییم لذت ببرم


🍀Tags: منِ دیگر

🍀 چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴ 🍀 8:14 🍀 گندم 🍀 🍀

[شماره 75]

بعد قرنی امدم به خودم برسم

اولش از اینکه نوبت گرفتم و بعیانه دادم پشیمون شدم

بعدش گفتم چی میشه مگه یکمم به فکر خودت باش دختر

به خودت برس

با دوستات برو بیرون

کار کن

رو خودت تمرکز کن

دنیا که به آخر نرسیده

بخاطر یه انتخاب اشتباه قرار نیست کل زندگیتو نابود کنی

کاریه که شده

سعی کن خودتو بکشی بیرون

کمتر غصه بخوری

جواب چکاپمم که اومد بخاطر استرس اون زندگی کوفتی

کلی بلا سرم اومده بود

بازم باید امروز برم پیش متخصص که برام دارو بنویسه

کلی از کارامو باید امروز انجام بدم

و از این بابت نه ناراحتم و نه خوشحال کاریه که باید انجام بشه

اینکه همش مربوط به خودمه مهمه

چه زیبایی

چه سلامتی


🍀Tags: منِ دیگر

🍀 سه شنبه چهارم آذر ۱۴۰۴ 🍀 11:56 🍀 گندم 🍀 🍀

[شماره 74]

کلاسا به شدت واسم حوصله سر بر شدن

هر جا میرم هر کسی یه نظری میده

همه چیز بهم ریخته

خوابم خیلی آشفته اس

خواهرم معتقده من پر از انرژی منفی ام

ولی من دلم میخواد درست کنم همه اینا رو

من قبول دارم که اشتباه کردم

ولی آدم تا این حد عوضی آخه؟

که هیچ سراغی از همسرش نگیره؟

یک ماه تموم؟

من میدونم که آدم اشتباه زندگیم بود

و تنها آرزوم اینه که زودتر ازش خلاص بشم


🍀Tags: منِ دیگر

🍀 یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴ 🍀 10:35 🍀 گندم 🍀 🍀

[شماره48]

قرارمون چی بود؟

اعصاب خودتو خورد نکن باشه؟

هر چی میگه خواهرش جوابشو میده😂

تو چرا خودتو اذیت کنی لبخند بزن و از سفر لذت ببر🥲😂


🍀Tags: منِ دیگر# سفر

🍀 یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۴۰۴ 🍀 6:24 🍀 گندم 🍀 🍀

[شماره 47]

پست قبل مال صبح بود که الان دیدم آپلود نشده

امروز یه من جدیدی شده بودم

تمام تلاشمم کردم که پای تصمیمم بمونم

منو نبرد ولی حرص نخوردم

زنگ زدم بابام منو برد

برق تو سالن وسط کار رفت حرص نخوردم

منتظر شدم برق اومد

زنگ زدم بابام اومد منو برد سالن دوم واسه ناخنام

کارم تموم شد باز گفت کار دارم نیومد

باز حرص نخوردم گفتم فدای سرم اسنپ گرفتم

ناخنای دستمو کوتاه و سفید مرواریدی هولوگرامی زدم

و ناخنای پامو چری

بسی زیبا شدم

بخاطر حستگی به زیبایی هام توجه نکرد اما بازم فدای سرم

من واسه حرص خوردن و نخوردن دلیل داشتم

انتخاب با من بود

به جای حرص و غر منتظر موندم

و دیدم واقعا کار داشته

و بهم توضیح داد که الان خسته اس و فردا قراره کلی رانندگی کنه

و فردا به زیبایی هام توجه میکنه😂

پس این منم که انتخاب میکنم که حالم خوب باشه یا بد

منم حال خوب رو انتخاب کردم

و الان...

با گریه نمیخوابم

با تپش قلب و درد نمیخوابم

و حالم خوبه

خدایا شکرت ✨️❤️


🍀Tags: منِ دیگر

🍀 یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۴۰۴ 🍀 2:5 🍀 گندم 🍀 🍀

[شماره46]

تصمیمی که گرفتم واقعا تاثیر گذار بود

هر حرفی میزنه سکوت میکنم و زل میزنم به روبه رو

یه به خودش زل میزنم نه اخم میکنم نه لبخند میزنم

وقتی سکوتمو میبینه میشینه توضیح میده منظور حرفشو

که آره منظور من این چیزی(که بد برداشت نکنم)

آره خلاصه تصمیم عاقلانه ای بود

نه خیلی ازش دورم نه میچسبم بهش

فاصله مناسبیه به نظرم

درگیر خودمم درگیر نظافت و کارای خونه ام

تصمیم گرفتم تو سفر خوش بگذرونم

اومدم سالن به خودم برسم

قراره ناخنامو خوشکل کنم صورتمو اصلاح کنم

قراره کلی از پس انداز خودمو بدم

ولی فدای سرم عوضش حال روحی خودم بهتره و به اونم نیازی ندارم


🍀Tags: منِ دیگر

🍀 یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۴۰۴ 🍀 1:54 🍀 گندم 🍀 🍀