امروز داشتم فکر میکردم که چه خوب که وقتی برگشت واسم قهوه مورد علاقمو گرفته بود
یعنی حتی وقتی کنارش نیستم هم به فکر منه و من براش مهمم
که دوباره رفتن بیرون
من از نهار چیزی نخورده بودم و بکوب درس میخوندم
رفتن بیرون شامم خوردن گویا زنگ زد گفت میخوای برات غذا بگیرم
گفتم بگیر گفت چی میخوای من برگر میخوام و فلان جا برگرش خوبه رفتیم اونجا
گفتم میل خودته هر چی میگیری بگیر فقط یه چیزی باشه من گشنمه
برگشتنی فکر میکنید چی گرفته بود؟
نودل
اونم نه نودل سامیانگ یا انواع خارجیش که حجم زیادی دارن
نه نودل الیت
که حتی یه بچه رو سیر نمیکنه
خندم گرفت
خودش چی گرفته واسه من چی گرفته
واقعا به این آدم چی باید گفت؟
حدسم درست بود راجع به شباهتش به شوهر خالم و اینکه قراره کلی در ادامه زندگیم زجر بکشم و بی اهمیتی ببینم
خونه کثیف و بخاطر گشت و گزار خودش و مامان جونش
منم که وضعیتم طوری نیست که بخوام کاری انجام بدم
احتمالا خودش میدونه که چیکار کرده
بد حالم گرفته شد هربار منو ناامید میکنه
وضعیت من رو مرز جنون
شرایط روحی روانی و جسمی این مدتم+این آدم = جنون
نمیدونم چم آخه غذا واقعا اهمیتی نداره برام همین الان میتونم زنگ بزنم یه چیزی واسم بیارن
فست فود شبانه روزی داریم
تو مساله ات غذا نیست چته واقعا شاید چون حالم خوب نیست حساس شدم زیادی
فقط میدونم که حالم یه جوریه که دوست دارم پاشم این ظرف نودلو بکوبم تو سرش
فقط نودل داغو نه ها با ظرف سرامیکی که توش نودلو گذاشتم
نمیدونم چرا این بشر انقدر رو مخم رفت امشب
شاید چون بی توجه به اینکه من چه شرایط سخت دارم
همش در حال تلفن بود که یه دورهمی راه بندازه و بره دور دور
شایدم چون همش به فکر خودش بود
دندونم عفونت کرده و ازش خواستم تا فردا زیاد نزدیکم نشه
بدتر میاد نزدیک میشه و با صدای بلند عنوان کرد که دهنت بو میده
و اینو به مامانش هم گفت
لزومی نداره مامانش بفهمه که من چه مشکلی دارم
طبیعیه دندون عفونت کنه دهن بو بگیره و من اینو بهش گفتمو ازش خواستم که نزدیکم نشه
وای خدایا من نمیتونم این مردو تحمل کنم خودت منو از این خلاص کن
🍀Tags:
او و مادرش#
بخت برگشته من